آن ســوی شیـشه ها
به افتخار جشن عروسی خانم و آقای باقر
شوری زبان شعر مرا وا نموده است
ایزد جنین دفترم عیسی نموده است
سرماتمام پنجره راخیس واژه کرد
آن سوی شیشه هاغزلی ها نموده است
از دور یک تبلور رویاست گیسویت
تاج شهی که سلسله برپانموده است
اینبار باتلاطم احساس گم شدست
شرمی که درسکوت توماوا نموده است
شبواژه گشته است لگدمال وبایدش
سوزدچراکه عشق توحاشانموده است
دیدی که رنج واژه دروغی بزرگ بود
حالا غزل ببین که چه غوغا نموده است
ایزد جنین دفترم عیسی نموده است
سرماتمام پنجره راخیس واژه کرد
آن سوی شیشه هاغزلی ها نموده است
از دور یک تبلور رویاست گیسویت
تاج شهی که سلسله برپانموده است
اینبار باتلاطم احساس گم شدست
شرمی که درسکوت توماوا نموده است
شبواژه گشته است لگدمال وبایدش
سوزدچراکه عشق توحاشانموده است
دیدی که رنج واژه دروغی بزرگ بود
حالا غزل ببین که چه غوغا نموده است
شعر از : محمد حسین داودی
نظرات شما عزیزان:
[ 22 تير 1394 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]