کاغذها

کاغذها

پیش از آنکه همسرم اضافه ها را دور بریزد ، در میان انبوه کاغذ ها و کتاب ها ، یک سررسید، نظرم را به خود جلب کرد.

برداشتم ‌و ورق زدم .
یک سررسید که برای سه سال از آن استفاده کرده بودم .
سررسید باوفایی بوده .
یادداشت های پراکنده و گهگاه دلنوشته
چاره ای نبود . باید دور ریخته می شد .
 
محض نگاه آخر ،  نگاهی به صفحه مربوط به 14آبان انداختم.
بالای صفحه نوشته شده:
"شکست استقلال از سپاهان"
 
به نظر می رسد که فاجعه آمیزترین حادثه ی آن روزها بوده
چراکه توانسته جشن روز میلاد من را به حاشیه بکشاند .
شروع به خندیدن کردم
 از آن بابت که تصور کردم ستاره شناس نخبه ی هم سن و سال من آنروز شاید در حال ثبت یک رویداد آسمانی کم نظیر در علم نجوم بوده .
خط بعدی برای سال بعدی . کمی پایینتر وسط صفحه نوشته شده بود :
" مقداد از من ناراحت شده"
 
مقداد را می شناسم ، اما ماجرای این خط را حقیقتا به یاد نمی آورم .
 هر چه هست به رابطه ی دوستی ام مربوط می شود . آری ، دغدغه ی ادامه دوستی با مقداد . دلخوری یک نفر چطور می توانست سالروز میلادم را تبدیل به کابوس کند .
پایین صفحه برای سال بعد بود ، چند خط شعر دست و پا شکسته :
"دنیای نیرنگ و دورنگی
و زندگی به سادگی به سان دلخوری چه تلخ می شود
تمام خنده های این و آن تمام می شود
چه خنده دار است
غرور آدمی چه خنده دار است"
 
اما این روز  را خوب یادم می آید . آرمان های عجیب . رویاهای غریب . شاید به خاطر خواندن زیاد شعر . 
آه که چقدر شعر را دوست داشتم .
 اما افسوس که این دوست داشتن ها کمکی به سرباز جوان نمی کرد ، تا او را برای جنگ سخت آماده کند . چه بسا ضعف های پنهان ماهیتش در کوران حوادث ، پلی به سوی روان پریشی او بود . که نیمه شبها روی برگ برگ سررسیدش ، آن را به نام شبواژه فریاد بزند.
اسفندماه1392
قم
محمدحسین داودی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[ یک شنبه 2 بهمن 1401 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]

پیوندها


سلام دوست خوبم

 

 گلاریشا محمد حسین داودی  glarisha  برای تبادل لینک

اینجا آدرس خودتو بنویس

ممنون از حضور گرمت