اوزان سنــــــــــگین شب
به افتخار کوهنـوردی دیگر . خانم برازنده
چون خوی نیکان از چشم بد گوهران
جان برکفی شاعر گشت و دفتر کفن
تا بر زمین باریدن گرفت آسمان
شوری دمید از اشعار این انجمن
تا بشنوند از اوزان سنگین شب
مستفعلن مفعولات مستفعلن
تا هرزگی از هر برگ دفتر برد
تب بر تن آتش افشاندو شب بر سخن
می گسترد دردی تا ستم بردرد
چون آسمان بر هر خاک بی شاخ وبن
می پرورد بندی، بندگی برکند
شاید رها از بیداد زندان تن
این رنج ما میراث از هزاران تن است
روزی بسوزد دامان هر اهرمن
شعر از : محمد حسین داودی
نظرات شما عزیزان:
[ 22 تير 1394 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]