سراب وهرچه درین باب
به افتخار زنده یاد حسین امیدواری
به ماجرای تب و تاب عادتم دادی
به بوسه های پس از خواب عادتم دادی
به قصه های پر از عشق عاشقم کردی
شبی به یک غزل ناب عادتم دادی
میان وسوسه ی خواب شاعرم خواندی
نبودم عاشق مرداب عادتم دادی
چگونه مست کویرت شدم نمی دانم
بهار دشت مرنجاب عادتم دادی
به رنگ تشنگی دست های شبزده ام
و کاسه های پر از آب عادتم دادی
برای شستن شبواژه های نومیدی
سراب و هر چه در این باب عادتم دادی؟
در این هجوم هجاها طلوع قافیه ها
به واج و واژه ی نایاب عادتم دادی؟
اگر سیاه شنیدی گناه دفتر نیست
که رنگ خشکی و سیلاب عادتم دادی
شعر از : محمد حسین داودینظرات شما عزیزان:
[ 22 تير 1394 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]