هنوز دیو گله مند آدمی
به افتخار حاجی آرمان سپید .حمیدرضا عسگری .
به ساعت خیره شدم//اما به آن نگاه نمی کنم
زیرا آینده مبهمی را تجسم کرده ام
زمان ثبت شعر دیگری روی سر رسید فرارسیده
اما چرا این دفتر یادداشت این چنین خود را از دست داده؟
و با سکوت معنا داری به چشمان شاعر خیره مانده
آری تنها یک شب دیگر
تنها یک شعر دیگر
سر رسید دیگری به سر رسیده
و نوبت را به دیگری می دهد
مثل همه ی لذت های دنیای کوچک ادمی
به آخرین خط سر رسید می رسم :
درگذشت نیوتن.استقلال تونس.ملی شدن صنعت نفت
و شعر آخر :
بخت سیاه ماهی سرخ اسیر عید
از رنج سفره ای که در آن گسترانده اید
با تُنگ تًنگ شیشه ی افیون مردمان
از هر چه دیده اید و شنیدید و خوانده اید
بخت سیاه سبزه سبز اسیر آب
از ماجرای کهنگی خواب آدمی
در سینی سمین دروغ زمین کور
در پیچش کلاف تب و تاب آدمی
شاید هزار سال گذشتست روزگار
اما هنوز دیو گله مند آدمی است
انگار عید آمده اما به نرخ رنج
رنجی که از سیاهی لبخند آدمی است
شعر و متن از : محمد حسین داودی
نظرات شما عزیزان: