خون تازه را بیا تماشا کن
به افتخار باقر
برخیز برخیز
خون تازه را بیا تماشا کن
زیر چکمه های تیره می جوشد
نعره کن به واژه ها که برخیزند
رو نما به شاعری که بخروشد
روزی روزی
کنار جویبار آزادی
خون خون
مرا میان لاله می بینی
آنگاه آنگاه
لاله های باغ انسان را
همچون شعری
به یادگار می چینی
مثل درس
کتاب کودکی هایم
من هم سالهاست
عشق و آرزوی روستا دارم
یا شاید هم
چون دروغ آن چوپان
هر شب در سر
قصه های آشنا دارم
@
کاش گوسفند بیشه ها بودم
یا نه ، نی لبک برای یک چوپان
شعر های عاشقانه میخواندم
در غروب تلخ واژه ی انسان
شعر از : محمد حسین داودی
نظرات شما عزیزان:
[ 22 تير 1394 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]