تا به کجا بی خبرید
عشق درخون شما هست و شما بی خبرید
بی سبب نیست که دیریست زما بی خبرید
درد ما درد شما بود و نمی دانستید
از کسی هم نشنیدید چرا بی خبرید؟
کی توانید رسیدن به نهان خانه ی دور
که به اندازه ی آن فاصله ها بی خبرید
باز هم صحبت بی دینی و نادانی ماست
نکته اینجاست ، شما هم به خدا بی خبرید
چشم بگشای و بیا آخر بازی اینجاست
پرده بردار و ببین تا به کجا بی خبرید
بی سبب نیست که دیریست زما بی خبرید
درد ما درد شما بود و نمی دانستید
از کسی هم نشنیدید چرا بی خبرید؟
کی توانید رسیدن به نهان خانه ی دور
که به اندازه ی آن فاصله ها بی خبرید
باز هم صحبت بی دینی و نادانی ماست
نکته اینجاست ، شما هم به خدا بی خبرید
چشم بگشای و بیا آخر بازی اینجاست
پرده بردار و ببین تا به کجا بی خبرید
(شعر از محمدحسین داودی)
نظرات شما عزیزان:
[ 24 تير 1394 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]